وبلاگ احکام کودکانهوبلاگ احکام کودکانه، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

احکام به زبان قصه، برای فرشته های کوچولو

سلام.طلبه جامعه الزهرا(س)هستم.دوست دارم به کوچولوهای گل،خدمتی کرده باشم.امیدوارم برای همه دوستان مفید باشه.

حکم موقوفات مسجد

1397/11/21 21:58
نویسنده : بانوی طلبه
428 بازدید
اشتراک گذاری

خارج کردن موقوفات مسجد

یکی بود، یکی نبود.یه دختر کوچولوی ناز بود بنام نهال. نهال کوچولو با مامان و بابا و مادربزرگ مهربونش، توی یک خونه قشنگ زندگی میکردن.
نهال کوچولو بتازگی صاحب یک داداش ناز،بنام پویا شده بود .پویا کوچولو یازده ماهه بود و میتونست با کمک چند قدمی راه بره و چند تا کلمه رو بگه.نهال خانم، خیلی خیلی پویا رو دوست داشت.
یه شب قشنگ اوایل پاییز بود. نهال، همراه مامان و پویا ، به مسجد پارک محله رفتن .مسجد پارک، به خونه نهال یه خورده دور بود اما وقتی باهم به پارک میرفتن، همونجا نماز جماعت میخوندن. اون شب، شب چهارشنبه بود و دعای توسل برگزار میشد. نهال ، شب های چهارشنبه رو خیلی دوست داشت. چون با بچه های همسایه ها کلی بازی میکردن.
اون شب هم با مریم و بقیه بچه های مسجد ، بازی کردن و نقاشی کشیدن.پویا هم توی صف ها نماز چهار دست و پا میکرد و مهر های روی جانماز ها رو برمیداشت.
 دعای توسل تموم شد و همه آماده شدن تا به خونه برگردن. مامان هم لباس پویا رو تنش کرد ، بغلش کرد و با نهال و همسایه ها به سمت خونه راه افتادن. توی راه، نزدیک خونه که رسیدن، نهال گفت: مامان، پویا یک مهر توی دستشه.
مامان که در حال صحبت با عذرا خانم بود، یکدفعه به نهال نگاه کرد و گفت: چی دخترم؟
نهال گفت: پویا مهر توی دستشه.
مامان گفت: ای وای . چیکار کردی پویا.
بعد هم مهر رو از دست پویا گرفت و به نهال گفت با عذرا خانم برو خونه تا من برم مهر رو بذارم و برگردم.
بعد هم سریع از عذرا خانم معذرت خواهی کرد و به طرف مسجد رفت. نهال هم دست عذرا خانم رو گرفت و به خونه رفت. توی راه با خودش فکر میکرد که چرا مامان اینطوری با عجله رفت. همینطور که مشغول عوض کردن لباسش بود ، مامان به خونه برگشت.
مامان، حسابی خسته شده بود. پویا رو گذاشت روی مبل و نشست. نهال، همونطور که چادرش توی دستش بود، سریع اومد پیش مامان و گفت: مامان، چرا صبر نکردین فردا که رفتیم مهر رو ببرین؟آخه راه خیلی طولانی بود.
مامان گفت:خداروشکر برگشتن با یکی از همسایه ها با ماشین بزگشتیم. عزیزم، وسایلی که مربوط به مسجده ، نمیشه از مسجد خارج کرد. اگر هم اشتباها خارج بشه باید سریع برگردونیم.
نهال گفت: خب نمیشه ببریم توی مسجد دیگه بذاریم؟
مامان گفت: بستگی داره چی باشه.
نهال گفت: چه فرقی داره؟
مامان گفت: ببین عزیز دلم، وسایل مسجد، وقف شده برای مسجد. یعنی مخصوص مسجده. حالا وقتی چیزی وقف میشه ، برای همون مسجد قابل استفاده باشه، حتما باید توی همون مسجد برگردونیم. اما گاهی یه وسیله ای وقف مسجد هست، اما اونجا قابل استفاده نیست مثلا مسجدی بخاری نفتی داره. وقتی گاز کشی میشه، دیگه اون بخاری قابل استفاده نیست میبرن مسجدی که بخاری نفتی لازم داره. وگرنه نمیتونن ببرن جای دیگه چون چیزی که برای مکانی وقف میشه نباید خارج بشه از اونجا.
نهال گفت: حرم هم همینطوره؟
مامان گفت: بله عزیزم، همینطوریه. حتی نوشتن توی کتاب های حرم ها یا مساجد، اشکال داره.
نهال گفت: من دیدم که بعضی کتاب های دعا، صفحه اولش چیزی می نویسن.
مامان، در حالی که به پویا کمک میکرد از روی مبل بره پایین، گفت: این نوشته ها گاهی اسم فردی نوشته شده که از دنیا رفته و بنامش وفف شده اشکال نداره. اما گاهی خاطره و .... مینویسن ، اپن اشکال داره.
نهال، یه خورده فکر کرد و گفت: آهان ، یه چیزایی متوجه شدم.
مامان، صورتشو بوسید و گفت: فدای دختر باهوشم.
بعد هم نهال به اتاقش رفت، تا چادرشو توی کمد بذاره.

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)