وبلاگ احکام کودکانهوبلاگ احکام کودکانه، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

احکام به زبان قصه، برای فرشته های کوچولو

سلام.طلبه جامعه الزهرا(س)هستم.دوست دارم به کوچولوهای گل،خدمتی کرده باشم.امیدوارم برای همه دوستان مفید باشه.

محرم و نامحرم

  یکی بود، یکی نبود.یه دختر کوچولوی ناز بود بنام نهال. نهال کوچولو با مامان و بابا و مادربزرگ مهربونش، توی یک خونه قشنگ زندگی میکردن. نهال کوچولو بتازگی صاحب یک داداش ناز،بنام پویا شده بود .پویا کوچولو نه ماهه بود و میتونست چهار دست و پا بره .نهال خانم، خیلی خیلی پویا رو دوست داشت. ایام قشنگ عید شعبان بود. نهال کوچولو خیلی خوشحال بود چون قرار بود عموی نهال کوچولو دامادبشه. نهال، ازاینکه قراره زن عمو داشته باشه خیلی خوشحال بود. اون روز بعداز ظهر قرار بود همه برن امامزاده و اونجا آقای روحانی، براشون خطبه عقد بخونه. دل توی دل نهال نبود. منتظر بود زود عصر بشه. اون روز ظهر، بابا زودتر از سرکار برگشت . همگی ناهار خوردن و لباس پوشیدن تا ...
6 بهمن 1397

احکام شیردادن

یکی بود، یکی نبود.یه دختر کوچولوی ناز بود بنام نهال. نهال کوچولو با مامان و بابا و مادربزرگ مهربونش، توی یک خونه قشنگ زندگی میکردن. نهال کوچولو بتازگی صاحب یک داداش ناز،بنام پویا شده بود .پویا کوچولو حالا دیگه شش ماهش بود و میتونست غذاهای کمکی بخوره.نهال خانم، خیلی خیلی پویا رو دوست داشت. یک روز ساعت حدود ده صبح بود که نهال از خونه همسایه، صدای گریه بچه شنید. حدود نیم ساعتی گذشت ،اما بچه هنوز گریه میکرد.نهال، به آشپزخونه رفت و گفت: مامان، از خونه همسایه صدای گریه بچه میاد.نیم ساعتی هست که صداش قطع نمیشه. در همین موقع، زنگ در حیاط به صدا در اومد. مامان جواب داد: شاید بچه دل درده. حالا برو در رو باز کن. نهال، در رو باز کرد. بعد هم به حی...
24 دی 1397
1