وبلاگ احکام کودکانهوبلاگ احکام کودکانه، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

احکام به زبان قصه، برای فرشته های کوچولو

سلام.طلبه جامعه الزهرا(س)هستم.دوست دارم به کوچولوهای گل،خدمتی کرده باشم.امیدوارم برای همه دوستان مفید باشه.

دروغ

1397/11/7 21:01
نویسنده : بانوی طلبه
254 بازدید
اشتراک گذاری

دروغ

یکی بود، یکی نبود.یه دختر کوچولوی ناز بود بنام نهال. نهال کوچولو با مامان و بابا و مادربزرگ مهربونش، توی یک خونه قشنگ زندگی میکردن.
نهال کوچولو بتازگی صاحب یک داداش ناز،بنام پویا شده بود .پویا کوچولو نه ماهه بود و میتونست چهار دست و پا بره .نهال خانم، خیلی خیلی پویا رو دوست داشت.
یک روز صبح، نهال کوچولو در حال کارتون نگاه کردن بود که زنگ در خونه رو زدن. نهال، آیفون رو که برداشت دید دوستش مریم اومده. در رو باز کرد و مریم به داخل حیاط اومد. مامان صدا کرد: نهال جان، کی بود؟
نهال گفت: مامان جون مریم اومده. برم ببینم چیکارم داره.
بعد هم به حیاط رفت. بعد چند دقیقه پیش مامان رفت و گفت: مامان، مریم میگه برم خونه شون . آبجیش نیست، تنهاست. 
مامان گفت: وقتی که اومدم دنبالت ،سریع برگردی.
نهال، صورت مامان رو بوسید و گفت: چشم مامان جون.
بعد هم آماده شد و با مریم به خونشون رفت.
اون روز، خیلی به نهال خوش گذشت. اونا کلی با مریم بازی کردن.اما یه اتفاقی افتاد، اونم اینکه وقتی مامان مریم توی حمام داشت لباس میشست، در حین بازی توی هال، دست نهال به گلدون روی میز خورد و شکست. نهال، خیلی ناراحت شد. اما مریم گفت: اشکالی نداره ، الان درستش میکنم. 
بعدهم یه جارو و خاک انداز آورد و جارو زد. خورده های گلدون رو ریخت توی یه پلاستیک و پلاستیک رو گذاشت توی کمد خواهرش و گفت: مامانم بپرسه میگم حتما مرضیه شکسته که توی کمد اونه.
نهال گفت: اما این کار اسمش دروغه.
مریم گفت: نه بابا، به دروغ کوچیک میگم عوضش تنبیه نمیشم.
بعد هم دست نهال رو کشید و باهم بازیشونو ادامه دادن.
نهال، خیلی ناراحت بود. یک ساعتی که بازی کردن، مامان نهال اومد دنبالش و به خونه اومدن.
مامان به نهال گفت: خب دخترم، خوش گذشت؟
نهال ، با یه غم توی چشمش گفت: بله مامان
مامان گفت: اما انگار یه چیزی شده که ناراحتی. چی شده؟
نهال، بغض کرد . چشماش پر از اشک شد و با همون حالت ناراحت، همه جریان رو تعریف کرد.
مامان، خیلی ناراحت شد و گفت: شما کار خوبی نکردین . اولا دروغ گفتین. دوم به مرضیه تهمت زدین. ضمن اینکه جمع کردن اون خورده شیشه ها خیلی خطرناک بوده. حالا هم خیلی خوشحالم که راستش رو به من گفتی. بعد از ظهر باهم میریم بازار، یه گلدون شبیه اونی که شکستی رو میخریم و میریم همه چی رو به مامان مریم میگیم.
نهال، چشماش از خوشحالی برقی زد و گفت: یعنی اینجوری کار بدم جبران میشه؟
مامان گفت: وقتی ما کار اشتباهی میکنیم باید راستش رو بگیم و تاوانش رو پس بدیم.
نهال پرسید: تاوان یعنی چی؟
مامان گفت: یعنی جبران اون اشتباه. اگر شرر نقدی زدیم ، باید نقدا جبران کنیم. یا اینکه صاحبش رو راضی کنیم. اگر هم ضرر غیر نقدی بوده ، باید از دل طرف در بیاریم. البته همیشه به این راحتی نیست که باز بعدا برات میگم. حالا بیا سریع ناهار بخوریم که پویا خوابید بذاریمش پیش مادرجون و بریم بازار.
نهال، با خوشحالی بلند شد تا به مامان کمک کنه.


*********


عصر شد. پویا که خوابید مامان با نهال به بازار رفتن. یه گلدون شبیه همون خریدن و به خونه مریم رفتن. مامان، با مامان مریم صحبت کرد و حقیقت رو گفت. نهال هم عذرخواهی کرد . مامان مریم، زیر چشمی به مریم نگاه کرد. مریم هم که متوجه اشتباهش شده بود، از مامانش و مرضیه عذرخواهی کرد.
اون روز، نهال و مریم یاد گرفتن اگر کار اشتباهی انجام دادن، جبرانش کنن نه اینکه با دروغ ، بدترش کنن...

 

 

پسندها (4)

نظرات (2)

مامان وبابامامان وبابا
7 بهمن 97 22:52
سلام
من بیشتر،توریه میکنم مثلا میگن چرا کلاس نرفتی؟میگم معلم نیامده.در ذهنم خانه رانیت میکنم درحالی که مخاطب فکرمیکنه کلاس رو میگم.
حکم این چیه؟چون اگه توریه نکنم بعدا خیلی در روابطمون اثرمیکنه مثلا خیلی سرزنش وتمسخروناراحتی ونگرانی ....بوجودمیاد.البته اون مطلب بالا رو بعنوان مثال عرض کردم.
بانوی طلبه
پاسخ
سلام
دروغ گفتن حرامه اما راست گفتن واجب نیست. یعنی لازم نیست وقتی چیزی میپرسن ما تمام حقیقت رو بگیم. یعنی میشه راست نگفت، اما نه به این معنا که دروغ بگیم. 
مامانمامان
8 بهمن 97 7:53
مثل همیشه عالی
بانوی طلبه
پاسخ
ممنون از همراهی و ابراز لطفتون