وبلاگ احکام کودکانهوبلاگ احکام کودکانه، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

احکام به زبان قصه، برای فرشته های کوچولو

سلام.طلبه جامعه الزهرا(س)هستم.دوست دارم به کوچولوهای گل،خدمتی کرده باشم.امیدوارم برای همه دوستان مفید باشه.

استعمال طلا برای مرد

1397/11/5 20:37
نویسنده : بانوی طلبه
215 بازدید
اشتراک گذاری

استعمال طلا و نقره

یکی بود، یکی نبود.یه دختر کوچولوی ناز بود بنام نهال. نهال کوچولو با مامان و بابا و مادربزرگ مهربونش، توی یک خونه قشنگ زندگی میکردن.
نهال کوچولو بتازگی صاحب یک داداش ناز،بنام پویا شده بود .پویا کوچولو هشت ماهش بود و میتونست کمی چهار دست و پا بره .نهال خانم، خیلی خیلی پویا رو دوست داشت.
یه روز قشنگ وسط تابستون بود. نهال کوچولو،اون روز خیلی خوشحال بود. چون فردا تولد بابا بود و قرار بود نهال و مامان برای بابا جشن بگیرن و غافلگیرش کنن. اون روز عصر هم قرار بود برن بازار و برای بابا هدیه بخرن. مامان هم به نهال گفته بود که خوب فکر کنه و یه هدیه خوب پیداکنه که برای بابا بخرن.نهال کوچولو اون روز از صبح مشغول فکر کردن بود . اما چیزی یادش نمیومد. تااینکه یکدفعه یادش اومد از تولد مامان. بابا، برای تولد مامان یه انگشتر طلای قشنگ خریده بود. یکدفعه فکری به ذهنش رسید. با خوشحالی پولای توی قلکش که بااجازه مامان درآورده بود رو برداشت و به آشپزخونه دوید. با هیجان به مامان گفت: مامان، بااین پولام میتونم برای بابا یه انگشتر طلا بخرم؟
مامان که در حال آشپزی بود، کفگیر رو کنار گذاشت گفت: انگشتر طلا؟
نهال کوچولو گفت: بله مامان، انگشتر طلا.
مامان با تعجب پرسید: چرا؟
نهال گفت: آخه بایا برای تولد شما انگشتر طلا خریدن شما خیلی خوشحال شدین. منم میخوام بابا رو خوشحال کنم.
مامان، کفگیر رو گذاشت. شعله گاز رو کم کرد و دست نهال رو گرفت و باهم به هال رفتن. مامان روی مبل نشست. نهال رو روی پاش نشوند. موهای نهال رو نوازش کرد و گفت: عزیزم، در دین اسلام ما قانونهایی داریم. بعضی قانون ها مربوط به احکام شخصیه و بعضی ها احکام عمومی. در اسلام گاهی احکام شخصی خانوم ها و آقایون باهم فرق میکنه. مثلا یه خانم نمیتونه قاضی یا مرجع تقلید بشه. و همچنین یه آقا نمیتونه طلا و ابریشم خالص استفاده کنه. چه به صورت زیور، چه لباس. بخاطر همینم ما نمیتونیم برای بابا جون طلا بخریم.
نهال، کمی فکر کرد و گفت: پس چرا بابایی انگشتر دست میکنن؟
مامان گفت: عزیزم، انگشترای باباجون جنسشون از نقره است. نقره هم برای مردها اشکالی نداره. تازه اگر نگین فیروزه، در نجف، یا عقیق هم داشته باشه ثواب هم داره.و البته نماز خوندن با طلا و ابریشم خالص برای مردها، باعث باطل شدن نماز میشه. حتی خرید طلا برای مردان هم شرعا اشکال داره.بخاطر همین ، موقع ازدواجمون برای باباجون انگشتر از جنس پلاتین خریدیم.
نهال گفت: چه جالب،من نمیدونستم.پس حالا برای بابا چی بخریم؟
مامان کمی فکر کرد و گفت: بنظرت ساعت چطوره؟ ساعت باباجون خراب شده.
نهال، با خوشحالی گفت: عالیه ماماااااان. حالا بیاین پولای منو بشمارین ببینین میشه باهاشون ساعت خرید؟
مامان، نهال رو بوسید و گفت: باهم می خریم. قبوله؟
نهال با خنده گفت: بله که قبوله.
بعد هم به اتاقش رفت تا برای بابا یه نقاشی قشنگ بکشه که همراه با ساعت، به بابا هدیه بده.

**************

بعد از ظهر اون روز، نهال همراه مامان به بازار رفتن تا ساعت بخرن. نهال، چشمش افتاد به یک ساعت بند طلایی با صفحه سفید. با ناراحتی به مامان گفت: کاش اون ساعت نقره بود که میتونستیم بخریم.
مامان ،با مهربونی به نهال نگاه کرد و گفت: عزیزم، اون ساعت فقط رنگ بندش طلاییه ،جنسش که طلا نیست.
نهال، چشاش از خوشحالی برقی زد و گفت: یعنی میشه بخریمش؟
مامان گفت: اگر جنسش خوب باشه بله که میشه.
بعد هم باهم وارد مغازه شدن تا ساعت رو از نزدیک ببینن.
اونا از آقای ساعت فروش خواستن که براشون یه ساعت خوب بیاره. اتفاقا آقای ساعت فروش، همون ساعت رو براشون آورد. نهال با خوشحالی به مامان نگاه کرد. بعد هم رو به آقای فروشنده کرد و گفت: ببخشید این ساعت جنسش از طلا نیست که برای بابام بخرم؟ آخه مردها نباید طلا بپوشن حرومه.
آقای فروشنده که ازاین حرفای نهال هم تعحب کرده بود و هم خنده اش گرفته بود، با لبخند کفت: نه عمو جون، جنسش طلا نیست فقط رنگش طلاییه. همینو بذارم؟
نهال گفت: هرچی مامانم بگن.
 مامان، حرف نهال رو تایید کرد و ساعت رو خردین و به خونه برگشتن.
فردای اون روز، یه جشن خیلی قشنگ و بیاد موندنی برای بابا گرفتن و نهال کوچولو ،هدیه رو همراه با نقاشی قشنگش به بابا جون داد.

 

پسندها (3)

نظرات (0)