وبلاگ احکام کودکانهوبلاگ احکام کودکانه، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

احکام به زبان قصه، برای فرشته های کوچولو

سلام.طلبه جامعه الزهرا(س)هستم.دوست دارم به کوچولوهای گل،خدمتی کرده باشم.امیدوارم برای همه دوستان مفید باشه.

غیبت

1397/11/9 23:27
نویسنده : بانوی طلبه
5,053 بازدید
اشتراک گذاری

 

یکی بود، یکی نبود.یه دختر کوچولوی ناز بود بنام نهال. نهال کوچولو با مامان و بابا و مادربزرگ مهربونش، توی یک خونه قشنگ زندگی میکردن.
نهال کوچولو بتازگی صاحب یک داداش ناز،بنام پویا شده بود .پویا کوچولو نه ماهه بود و میتونست چهار دست و پا بره .نهال خانم، خیلی خیلی پویا رو دوست داشت.
یه روز عصر، نهال کوچولو همراه مامان و مادربزرگ و پویا، رفتن خونه همسایه. اون روز، خونه همسایه یه دور همی گرفته بودن. توی دور همی، مشکلات محله رو میگفتن تا براش راه حل پیدا کنن. نهال هم همراه مامان میرفت تا با مریم بازی کنه.
اون روز عصر، خونه همسایه کلی مهمون داشتن که بیشترشون همسایه ها بودن. نهال، منتظر مریم بود که هنوز نیومده بود. خانومای همسایه باهم صحبت میکردن. یکی از خانوما گفت: وای خانوما، عروس زهرا خانم رو دیدین؟
در همین موقع مامان نهال گفت: راستی زهرا خانم چرا نیومده؟ نکنه حالشون خوب نباشه؟ آخه چند روز پیش مسجد دیدمشون گفتن پام ورم کرده و درد میکنه. بنده خدا عروسشون هم همراشون بود. میگفتن این چند روزه که پا درد بودم، عروسم کمک حالم بوده.
فضای بحث کلا عوض شد. نهال هم دید که مریم اومد، بلند شد و با مریم مشغول بازی شد.
یکساعتی گذشت. مامان، نهال رو صدا کرد که به خونه برگردن. اونا باهمه خداحافظی کردن و بسمت خونه راه افتادن. 
توی مسیر برگشت، مادربزرگ به مامان گفت: چه خوب کردی که بحث رو عوض کردی دخترم. نزدیک بود پای غیبت باز بشه.
مامان گفت: کار دیگه ای نمیتونستم بکنم. نمیشد مستقیم بگم غیبت نکنین.
نهال پرسید: مامان، غیبت یعنی چی؟
مامان گفت: یعنی راز کسی رو پیش بقیه بگی. رازی که اگر بفهمه ناراحت بشه. یا حتی خوشحال بشه اما راضی نباشه کسی بغهمه.
نهال گفت: یعنی دروغه؟
مامان گفت: نه عزیزم، اتفاقا راسته. اگر دروغ باشه میشه تهمت.
نهال گفت: اگر دروغ نیست چرا بده؟
مامان گفت: ببین عزیزم، گاهی ما یه کاری انجام میدیم و یکی می بینه. بعد متوجه میشیم اشتباه کردیم. اون طرف میره به دیگران میگه. کاری که ما دوست نداریم کسی بدونه. کاری که شاید آبروی ما بره. اینکار رو بهش میگن غیبت.حتی گاهی غیبت، پشت سر نیست. توی جمع با کنایه حرفی رو به کسی میگیم.
نهال گفت: آهان فهمیدم. مثلا وقتی من ببینم دوستم یواشکی دستشو کرده توی بینیش و برم به بقیه بگم. یا پیشش بگم من که دستمو توی بینیم نمیکنم.
مامان، خندید و گفت: مثلا یه همچین چیزی. البته غیبت مصادیق دیگه هم داره .یکیش لطیفه هایی هست که یه قوم خاصی رو مسخره میکنن.
نهال گفت: واقعا مامان؟ من اصلا دوست ندارم غیبت کنم.
مامان گفت: آفرین عزیزم. غیبت توی اسلام به شدت نهی شده. توی بعضی روایت هامونم غیبت رو به خوردن گوشت زنده فرذی که داریم غیبتش رو میکنیم تشبیه شده.
نهال گفت: وای مامان جون، چقدر چندش آور.
مامان گفت: بله عزیزم.خیلی بده.
نهال گفت: اگر جایی دیدیم کسی غیبت میکنه، باید چیکار کنیم؟
مامان گفت: باید بامهربونی  تذکر بدیم. اگر نمیشه، موضوع بحث رو عوض کنیم.
نهال گفت: مثل کاری که شما کردین.
مامان گفت: بله گل من. اگر هیچکدوم باید اون محل رو ترک کنیم. چون شنونده غیبت هم در گناهش شریکه.

نهال گفت: مامان، یه سوال. اگر غیبت بده، چرا امام زمان عجل الله فرجه غیبت میکنن؟

مامان با لبخند گفت: عزیزم، اون غیبت به این معنایی که گفتم نیست. غیبت امام زمان عجل الله فرجه یعنی غایب شدن. یعنی پنهان شدن از چشم مردم یا شناخته نشدن ایشون.بعدا بیشتر برات توضیح میدم.
نهال گفت: چقدر جالب. ممنون مامان.
بعد هم به فکر فرو رفت که چطور میتونه بقیه رو از غیبت کردن نهی کنه.

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)