وبلاگ احکام کودکانهوبلاگ احکام کودکانه، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

احکام به زبان قصه، برای فرشته های کوچولو

سلام.طلبه جامعه الزهرا(س)هستم.دوست دارم به کوچولوهای گل،خدمتی کرده باشم.امیدوارم برای همه دوستان مفید باشه.

تقسیم شادی

1397/11/11 23:12
نویسنده : بانوی طلبه
273 بازدید
اشتراک گذاری

 

یکی بود، یکی نبود.یه دختر کوچولوی ناز بود بنام نهال. نهال کوچولو با مامان و بابا و مادربزرگ مهربونش، توی یک خونه قشنگ زندگی میکردن.
نهال کوچولو بتازگی صاحب یک داداش ناز،بنام پویا شده بود .پویا کوچولو نه ماهه بود و میتونست چهار دست و پا بره .نهال خانم، خیلی خیلی پویا رو دوست داشت.
اواخر تابستون بود و نزدیک باز شدن مدارس.نهال کوچولو ، اسم جشن عاطفه ها رو زیاد می شنید. توی تلویزیون می دید که درباره جشن عاطفه ها، صحبت میکنن. صندوق هایی توی سطح شهر دیده بود که مردم توش پول میریختن و یه میز بزرگ که روش پر از کادو بود. براش سوال شده بود که جشن عاطفه ها یعنی چی ، اون کادوها چیه. حتی با مادربزرگ که به مسجد رفته بود ، دیده بود که میزی هست و کلی کادو روش گذاشتن.
نهال، میخواست از مامان بپرسه که جشن عاطفه ها یعنی چی.به همین خاطر هم رفت که از مامان بپرسه، دید مامان. در حال کادو کردن یه جعبه است. 
با شوق و ذوق جلو رفت و پرسید: مامان، این چیه؟ مال کیه؟
مامان گفت: به به، سلام نهال خانم.
نهال گفت: ببخشید، سلام .این چیه؟
مامان، لبخندی زد و گفت: این هدیه مال جشن عاطفه هاست.
نهال گفت: مامان، جشن عاطفه ها یعنی چی؟ الان اومدم که ازتون بپرسم.
مامان گفت: عزیزم، الان نزدیک سال تحصیلیه. هرسال، همین موقع، مردم هرچیزی که دوست دارن به فقرا هدیه بدن رو میبرن میدن به مراکزی که کمک ها رو جمع میکنن.
نهال گفت: یعنی چه چیزایی؟ الان توی این جعبه چیه؟
مامان گفت: عزیزم، هرچی که بخوان. بهتره که لوازم التحریر باشه. مثل دفتر و مداد و ... . منم چندتا دفتر و خودکار و مداد گرفتم . همه هم کالای ایرانی. هنوز کادو نکردم، میخوای ببینی؟
نهال گفت: آره مامان جون.
مامان،جعبه رو باز کرد و نهال با دقت همه رو نگاه کرد. بعد هم همه رو داخل جعبه گذاشت و از مامان پرسید: میشه از وسایل خودمون هدیه بدیم؟
مامان گفت: بله میشه فقط شرط داره.
نهال گفت: چه شرطی؟
مامان گفت: اول اینکه نو باشن و قابل استفاده، دوم اینکه اون وسیله رو صاحبش دوست داشته باشه.
نهال با تعجب گفت: دوست داشته باشه؟ چرا؟
مامان گفت: بخاطر اینکه خداجون توی قرآن فرموده از چیزایی که دوست دارین به بقیه کمک کنین .
نهال کوچولو، بدون اینکه حرفی بزنه از اتاق بیرون رفت و بعد چند دقیقه برگشت ، در حالی که توی دستش چندتا وسیله بود. رو به مامان گفت: کاغذ کادو دارین؟
مامان گفت: واسه چی؟
نهال ، وسایل توی دستش رو نشون داد و گفت: می خوام ایناها رو کادو کنین برای جشن عاطفه ها ببرم.
مامان گفت : اینا چیه؟
نهال گفت: روسری که برام خریدین هنوز نپوشیدم، کتاب رنگ آمیزیم ، بسته مداد شمعیم. همشون نو هستن.خوبه؟
مامان گفت: خیلی عالیه گلم. الان برات کادوشون میکنم.
بعد هم همه رو با حوصله و سلیقه کادو کرد و به نهال گفت: بدو لباستو بپوش که تا پویا خوابه، بریم مسجد و برگردیم.
نهال، با تعجب گفت: الان که وقت نماز نیست.
مامان گفت: بریم مرکز جمع آوری هدایای جشن، این کادوها رو بدیم.
نهال، با خوشحالی رفت و آماده شد.مامان هم آماده شد. کادوها رو داخل یه پلاستیک گذاشت و داد دست نهال ،و در حالیکه چادرشو میپوشید، به مادربزرگ گفت: مامان جون، مامیریم تا مسجد همین هدیه ها رو بدیم.
مادربزرگ، دست برد پَر روسریش و یه مقدار پول در آورد و گفت: بیزحمت همین پول رو هم بندازین صندوق. الهی خیر ببینی دخترم.
مامان، پولها رو گرفت. دست مادربزرگ رو بوسید و گفت: چشم مامان. ما زود برمیگردیم ان شاءالله.اگر پویا بیدار شد و اذیت کرد، زنگ بزنین که سریعتر برگردیم.
مادربزرگ گفت: برین مادرجون، خیالتون راحت.
بعد هم خداحافظی کردن و بسمت مسجد رفتن.
مسجد، نسبتا شلوغ بود. نهال، مریم رو هم دید که با مامانش اومده بود توی جشن عاطفه ها شریک بشه. باهم سلام علیک کردن.بعد هم هدیه هاشونو تحویل دادن، پول مادربزرگ روهم داخل صندوق انداختن و همگی باهم به خونه برگشتن.

اون روز، نهال خیلی خوشحال بود و خداروشکر میکرد که تونسته بود به دستانی که اصلا ندیده، کمک کنه.

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)