حکم فضله موش
یکی بود، یکی نبود.یه دختر کوچولوی ناز بود بنام نهال. نهال کوچولو با مامان و بابا و مادربزرگ مهربونش، توی یک خونه قشنگ زندگی میکردن.
نهال کوچولو بتازگی صاحب یک داداش ناز،بنام پویا شده بود .پویا کوچولو حالا دیگه شش ماهش بود و میتونست غذاهای کمکی بخوره.نهال خانم، خیلی خیلی پویا رو دوست داشت.
یک روز ظهر،مامان توی آشپزخونه مشغول آماده کردن ناهار بود. نهال هم همراه بابا، مشغول بازی با پویا بودن که مامان، سفره رو پهن کرد. نهال، بلند شد تا به مامان کمک کنه.سفره که چیده شد، نهال مادربزرگ رو صدا کرد تا همگی ناهار بخورن.
مامان، یک دسته نون سر سفره گذاشت و گفت: شرمنده اما باید قیمه با نون بخوریم.
نهال گفت: مامان، قابلمه برنج کو؟
مامان گفت: دخترم، الان که داشتم برنج رو میکشیدم دیدم توی قابلمه یه فضله موش هست و اون برنج ها قابل استفاده نیست.میتونیم بریزیم برای کبوترها .
نهال گفت: چرا مامان؟
مامان گفت: عزیزم، موش حلال گوشته یا حرام گوشت؟
نهال به خورده فکر کرد و گفت: حرام گوشت
مامان گفت: آفرین دخترم.حالا بگو ببینم، فضله حیوان حرام گوشت، پاکه یا نجس؟
نهال گفت: خب نجسه دیگه.
مامان گفت: افرین، نکته همین جاست. فضله موش، نجسه. حالا اگر وقتی برنج خشک بود، موقع تمیز کردن فضله موش رو پیدا میکردم مشکلی نبود. اما بعد خیس شدن برنج و پختش،تمام برنج ها نجس میشه.
نهال، ابروهاشو توی هم کشید و گفت: اگر بعد خوردن میفهمیدیم چی؟
مامان گفت: مشکلی نبود.چون نمیدونستیم غذا نجسه
نهال بلافاصله گفت: اگر مهمون داشتیم چیکار میکردیم؟یا جایی مهمونی بودیم؟
مامان گفت: اگر قبل خوردن برنج میفهمیدیم به مهمونا میگفتیم مثل الان. اگر هم بعدش میفهمیدیم، هیچی دیگه.لازم نبود بگیم. اما اگر جایی مهمونی باشیم و ببینیم فضله توی غذاست،لازم نیست بگیم فقط خودمون نباید بخوریم.متوجه شدی؟
نهال گفت: بله مامان کاملا فهمیدم.
مامان، نهال رو بوسید و گفت: حالا تا قیمه ها یخ نکرده، بخور عزیزم.
و همگی مشغول خوردن قیمه و نون شدن.